قسمت هایی از کتاب باخانمان (لذت متن)
آن روز، عصر شنبه و حدود ساعت سه بود. منظره آنجا مثل همیشه بود: بیرون از دروازه برسی مردم ازدحام کرده بودند. ارابه ها و کالسکه ها در چهار ردیف پشت سر هم صف کشیده بودند. چندین گاری پر از زغال سنگ و چندین گاری مملو از جو و کاه در هوای صاف و آفتابی و گرم ماه ژوئن منتظر بازرسی ماموران گمرک بودند و…