در سال 1984، عتیق رحیمی جوان همراه با دیگر افراد، در حال فرار از مرز افغانستان هستند، که در آن زمان کشور تحت اشغال شوروی بود و درگیر جنگ داخلی بود. پس از نه شبانهروز پیادهروی و در لحظهای که پناهجویان به مرز مشترک افغانستان و پاکستان میرسند، مرد راهنما به آنها میگوید که برای آخرین بار به وطنشان نگاه کنند. از میان آنها، یک مرد کوچکاندام به گریه افتاده و از ادامه مسیر امتناع میکند. عتیق رحیمی میخواهد به او کمک کند، اما مرد نمیپذیرد. او این فرار را بیمعنا میداند و میگوید که نامش عتیق است. عتیق رحیمی با شنیدن نام مرد، به وحشت میافتد و از جا فرار میکند. مرد همنام یا همزادش را همانجا، پشت مرز ترک میکند.
سال 2002، هشتادویک روز پس از سقوط طالبان، عتیق رحیمی دوباره به افغانستان بازمیگردد. کشور پس از دههها جنگ و کشتار، به ویرانه تبدیل شده است. او که برای عکاسی بازگشته، عکسهایی از جایجای شهر و کشورش میگیرد. در همین حین، دوباره به همنام خود عتیق برخورد میکند…
عتیق رحیمی (Atiq Rahimi) داستان “تصویر بازگشت” را اولینبار در سال 2005 به زبان فرانسه منتشر کرد. تقریبا 15 سال بعد، خود او متن را به فارسی برگرداند و در ایران منتشر کرد. این کتاب متاثر از زندگی شخصی رحیمی است؛ او در جوانی به فرانسه پناهنده شد و پس از سقوط طالبان، به کشور خود بازگشت تا پس از نزدیک به بیست سال دوباره آنجا را ببیند. “تصویر بازگشت” میتواند به عنوان یک شعر، سفرنامه، داستان بلند یا حتی یک مجموعه عکس در نظر گرفته شود. این اثر ترکیبی از نوستالژی، مرثیهگویی برای یک سرزمین ویرانشده، و مهمتر از همه، سرگردانی است. عتیق رحیمی در این داستان دو جنبه دارد؛ یک بخش از او به فرانسه گریخته و به سرزمین آزاد رفته، و بخش دیگر در کشور جنگزدهاش مانده است. او سالها بعد به دنبال یافتن خود گمشدهاش، به عنوان همان مرد همنام یا همزادش، میگردد و تکههای خود را دوباره به هم میچسباند. او با لغتهایی شاعرانه و دیالوگهایی که به شکل شعر به نظر میرسند، مرثیهسرایی برای خانهای که مورد تخریب قرار گرفته، انجام میدهد. رحیمی با متن و عکسهایش سعی دارد زخمهای کشور خود را به تصویر بکشد. او همانگونه که شخصیت اصلی داستان میگوید، به دنبال نمایش زخمهای بدنی و روحی خود است.