اکنون « موریل مائوفروی » با فروش عظیم مجموعه های فراوان شعرش ، به عنوان یکی از بزرگترین شاعران عرفانی جهان غرب شناخته می شود. اطلاعات زیادی در مورد زندگی او در دست نیست مگر اینکه او در آناتولی قرن سیزدهم (ترکیه کنونی) زندگی می کرد ، با یک مرد وحشی به نام شمس دوستی معنوی زیادی داشت ، دختری را به فرزندخواندگی به خانواده خود آورد و هنگامی که شمس سرانجام ناپدید شد ناراحت شد.
«کیمیا خاتون دختر رومی» رمانی دل انگیز درباره کیمیا است ، دختری که از روستای خود برای زندگی در خانه مولانا فرستاده شد. او قبلا تمایلات عرفانی داشت و تحت سرپرستی مولانا اطلاعات زیادی آموخت. سرانجام او با شمس ، شوهر غیرمعمول ، ازدواج کرد که تقریبا کاملا از اشتیاق او به خدا جذب شده بود. ازدواج آنها آتشین و متفاوت بود و در نهایت با مرگ کیمیا منحل شد – پس از آن شمس ناپدید شد.
« موریل مائوفروی » زمان زیادی را صرف تفریح در سرگردانی های معنوی کیمیا می کند ، مانند یک تجربه ناشی از مواد مخدر. کتاب « کیمیا خاتون دختر رومی » به طور ناگهانی بدون احساس کامل شدن به پایان می رسد ، مانند رویایی که از خواب بیدار می شوید و فقط جزئیات و احساسات مبهم را به خاطر می آورید. شاید این همان چیزی است که نویسنده می خواسته است.